ستايشستايش، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره

ستایش فرشته کوچولوی ما

اين روزاي تو + واكسن 18 ماهگي

1391/6/27 10:46
514 بازدید
اشتراک گذاری

اين روزاي تو....

اين روزاي تو داره ميگذره با يه دنيا شيريني، با يه عالمه شيطنت و با كلي خاطره كه دلم ميخواد لحظه لحظه شو ثبت كنم اما ميدونم كه نميشه

تقريبا ميشه گفت كه ديگه كاملا حرف ميزني جمله هات كاملتر و بلند تر شده ، مي ميرم واسه اون كلمه هايي كه يهويي ميگي و من از اولين بار شنيدنشون ذوق ميكنم

 niniweblog.com

واسه خودت موقع بازي ميخوني : دختر ناز بابا ....دختر ناز بابا!!!!! اون موقست كه ميخوام قورتت بدم شيرينم

خيلي از شعرهايي رو كه برات ميخونيم يادگرفتي و وقتي برات ميخونم ادامشو ميگي

 مثلا من ميگم اتل متل توتوله ، گاو حسن چجوره

 تو ادامه ميدي: نه شير داره نه پستون

 يا وقتي برات ميخونم يه دختر دارم شاه نداره ، صورتي داره ماه نداره

 تو ادامه ميدي: از خوشلي تا نداره

یا میگم: ببعی میگه بع بع

تو ادامه میدی: سباد(سواد) داری نه نه

 niniweblog.com

اكثر تبليغ ها رو هم ميشناسي مثلا تبليغ آپولونيا كالج كه شروع ميشه بلافاصله قبل از اينكه خودش بگه يا حتي وقتي تصويرشو نميبيني و فقط آهنگشو ميشنوي ميگي آپولو آبيج!!!

niniweblog.com

يه روز هم دم پنجره واستاده بودم و تو توي بغلم بودي و داشتي بيرون رو نگاه ميكردي....يه آقايي كه تيشرت قرمز تنش بود داشت رد ميشد ...تو يهو شروع كردي به گفتين مجتبي مجتبي !!

كه بهت گفتم مامان جون مجتبي نيست كه ..... فهميدم واسه تيشرت قرمزش فكر كردي مجتبي ( شوهر خاله ) ست الهي فداي دقتت بشم مامان، مگه فقط مجتبي تيشرت قرمز داره عزيزم؟؟؟ عاشقتم.... عاشق تو و اون دنياي كوچولو و پاكت...

niniweblog.com

عاشق عمو پورنگي و البته اون شيري كه تو برنامه شه (سلطان) كه بهش ميگي شيري.....هرچند كه اكثر روزا اون موقع خوابي و برنامه شو نميبيني ولي گاهي كه نگاه ميكني محووووووووش ميشي عزيزم وقتي هم كه وسطاش كارتون نشون ميده اعتراض ميكني و هي ميگي شيري بياد

niniweblog.com

راستي تا يادم نرفته بگم اولين شكايتت(چقلي) رو هم كردي!!!! چند شب پيش كه سينا اومده بود بالا واسه بازي با تو، تو هم طبق معمول با اينكه خيلييييييي دوسش داري ولي كم هم نميزنيش ! من تو آشپزخونه سرم گرم بود يهو اومدم از كنارتون رد شدم تو گفتي : مامااااان فشار ميده..... باورم نميشد ، كه يهو ديدم بابا شاهد موضوع بوده و سينا دستتو فشار داده به عوض كتكايي كه ميزنيش!!!

niniweblog.com

سه چرخه ت رو هم خیلییییییییییییییییی دوست داری ( اینم عکسش)

شعری هم که واسش میخونی:

سه چرخه ، سیبیل بابا میچرخه!!!

زندگي ما، امروز 19 ماهه شدي 

سال دوم زندگيت انگار داره سريع تر  ميگذره و ماهگردات بهم يادآوري ميكنه كه يه ماه ديگه هم گذشت و ستايش كوچولوي من يه ماه بزرگتر شده

 البته اينم بگم كه خيلي از اين شيرين كاريات که تعریف کردم مال حدود يك ماه و نيم پيشه ولي خب من الان دارم مي نويسمشون

 دوستت دارم عزيزم

بعدا اضافه شد:

به همه وعده های غذایی میگی: شام ، و تا غذا چه صبحانه چه ناهار و چه شام حاضر میشه میگی: بابااااا شام

شمردنت هم اینجوریه : ٢-٣-٤-٥ تو دنیای اعداد تو ١ وجود نداره

با اينكه تقريبا خيلي خوب حرف ميزني به بستنی میگی : مشما (moshamma) !!!

به بادكنك هم ميگي باده با (bade ba)!!

 niniweblog.com

واكسن:

شنبه يعني دو روز پيش بالاخره موفق شديم واكسن 18 ماهگيت رو بزنيم اين واكسنت عقب افتاد آخه دو بار خواستيم بزنيم كه مريض شدي و نشد يه بارم كه خواستيم بزنيم گفتن تو پات ميزنن و من و بابا واسه اينكه كمتر اذيت شي يه هفته عقب انداختيم كه بريم اون مركز بهداشتي كه به دست ميزنن يه دفعه هم چون بين تعطيلي بود مركز بهداشته تعطيل بود..... و اين يعني كه بالاخره دفعه پنجم موفق شديم كه واكسنتو بزنيم

صبح زود بيدارت كرديم و چون تو عشق دد رفتني شكايتي نكردي و خيلي خوش اخلاق رفتيم مركز بهداشت

نفر قبليت كه يه پسر بود حسابي گريه كرد و اونجا رو گذاشت رو سرش

نوبت تو كه شد مثل يه خانوم به تمام معنا قطره تو خوردي

بعد واكسن MMR رو به بازوي راستت زد و تو همونجوري كه داشتي به سوزني كه تو دستت فرو ميرفت نگاه ميكردي اصلا گريه نكردي!!! اون خانومه هم كه داشت تزريق ميكرد تعجب كرده بود

بعدش واكسن سه گانه كه خيلي هم درد داره رو زد توي بازوي چپت، ايندفعه ديگه انگار حسابي دردت اومد چون از وسطاش شروع كردي به گريه البته يه گريه آروم و خيلي هم زود ساكت شدي

خلاصه اينكه خيلي دختر خوبي بودي اونروز عزيزم

از غروبش يكمي تب كردي و كم كم تبت رفت بالا......تموم شبو تب داشتي عزيزم  ديگه تا حدوداي ظهر فردا تقريبا تبت قطع شد خدا رو شكر.....منم مونده بودم خونه كه پيشت باشم .

ايشالا كه هميشه سالم باشي

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامی مهدیار
28 شهریور 91 19:05
عزیزم... میام میخورمتا با این شیرین زبونی


مرسي خاله جونممممم
افسون
5 مهر 91 18:04
19 ماهگیت مبارک باشه دختر خوشگل.
قربون اون شیرین زبونیت بشم من.که انقدر خوشگل حرف میزنی.


مرسي خاله افسانه جون
ثمین
16 مهر 91 11:32
سلام! اگه جشنی برای کوچولوتون در راه دارید یه سر به دنیای نفیس بزنید و از ایده های متنوع و شیک استفاده کنید... جشن سیسمونی... جشن دندونی... جشن قدم... جشن تولد پسرانه ... جشن تولد دخترانه ... جشن تکلیف... جشن الفبا... و........ منتظرتون هستم...
مامان النا
16 مهر 91 14:06
خدا روشکرررررررررررررررررررررررر این واکسنا تموم شدن .... ستایش خاله میدی من یه دور بزنم ؟!؟!؟