ستايشستايش، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره

ستایش فرشته کوچولوی ما

سفرنامه تير 91

1391/5/1 10:39
489 بازدید
اشتراک گذاری

سه شنبه هفته قبل زودتر از شركت اومدم خونه و بعد همراه تو و بابا راه افتاديم به سمت شمال

نزديكاي كرج يادم افتاد كه اي واييييييييي كيفمو جا گذاشتم .....پول و كارت بانكي .....موبايل.......دوربين و يه سري ديگه از وسايل كه تو كيفم بود جا موندناراحت

 بيشتر از همه دلم واسه نياوردن دوربين سوخت كه البته چند روزي كه اونجا بوديم دوربين خاله دستم بود

و البته موبايل مامان جون

از وقتي كه رسيديم واسه همه دلبري كردي و مثل دفعه قبل نبود كه هي بخواي به من بچسبي و با مانجون و باجون و دايي گفتنات حسابي دلشونو بردي البته قبلا هم بلد بودي ولي چون ايندفعه غريبي نميكردي و صداشون ميزدي بهشون چسبيد!

فرداش هم سه تايي باهم رفتيم بيرون ..بابا يه جا نگه داشت و رفت از مغازه برامون خوراكي بخره كه وقتي برگشت گفت ماشين انگار داره بد كار ميكنه و مجبور شد ما رو زود رسوند خونه و خودش رفت تعميرگاهناراحت

و ديگه از اين تعميرگاه به اون تعميرگاه ........ايراد ماشينو پيدا نمي كردن !!! بيخود قطعه عوض ميكردن و دستمزد ميگرفتنعصبانی

تا اينكه بالا خره فردا ظهرش بابا مژده داد كه بلههههه ايراد ماشين پيدا شده و يه ايراد خيليييييي كوچيك و پيش پا افتاده بوده و هيچ خرجي هم نداشته !!! ولي خب بازم خدا رو شكر كه درست شد....

و به اين ترتيب بود كه يه روز ما هدر رفت...

بعدازظهرش هم همگي رفتيم بيرون كه عكساشو بعدا ميزارم فعلا ندارمشون

البته ديگه از ظهر به بعد هوا ابري و يكم باروني شد و نشد كه ببريمت دريا

اما بابا همون روز كه ميخواستيم برگرديم بردت دريا ولي چون هوا آفتابي نبود بعد از خيس شدنت ترسيده بود سرما بخوري زود برگشتين خونه

راستي از اون موقع بگم كه دايي حميد اينا اومدن

چه صحنه اي بود ديدار تو و مبينا .......

خداييش محشرررررررر بود

چقدر همديگه رو بغل كردين و بوسيدين!!!!!!!

مبينا كه تاحالا كسي رو بوس نكرده بود واسه اولين بار تو رو بوسيد

بي خيال هم نميشدين چسبيده بودين به همقلب

حيف كه دوربين نداشتم دايي حميداينا هم دوربينشونو نياورده بودن متاسفانه

البته بعدا تونستم ازتون عكس بگيرم ولي خب اون اولش يه چيز ديگه بود

ديگه مدام تو خونه راه ميرفتي و مبينا رو صدا ميزدي .... مينااااااااا.......مينااااااااااااا .....اسمش رو هم عوض كردي لبخند

به هر حال اين دوسه روز هم اينجوري گذشت

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مامان النا
1 مرداد 91 12:03
یادت باشه عکسها و بگیری . اینجوری قبول نیست .... مبینا دختر داداشت که تازه یکسالش شده ؟؟؟؟
مامان فرشته كوچولو
1 مرداد 91 13:37
مامان النا خواستم جوابتو بدم يهويي تاييدش كردم ....... گفتم اينجوري جوابتو بدم!! چششششششم مگه ميشه عكسا رو نگيرم؟؟ بله مبينا برادرزاده امه كه تازه يه سالش شده
افسون
1 مرداد 91 13:40
به به همیشه به سفر و گردش باشی عزیزم.
افسون
1 مرداد 91 13:44
صبا جون وبلاگتون رو لینک کردم که دیگه ایشالله همیشه بیام سر بزنم.


مرسي گلم خوشحال ميشم بوسسسسسس

فهیمه و صدرا
12 مرداد 91 13:11
یا الله
یا الله
ما عکس می خوایم یا الله


چشممممممممم ...هنوز عكسا به دست خودم نرسيده
مامی مهدیار
15 مرداد 91 10:56
همیشه به گردش و سفر... خوش باشید


مرسي عزيزممممممممم
مامان دیبا
16 مرداد 91 13:54
بدون عکس فایده نداره صبا بیا عکس بزار از عشقم


چشمممممممممم بخدا عكسا دستم نيست .....به محض اينكه به دستم رسيد به روي ديده

سما مامان امیر مهدی
19 مرداد 91 3:31
جیگر این ستایش رو برم که خیلیییییییییییی علسه. ماشالا

مامانی الان باید به ما آدرس وب رو بدی؟؟؟ هان هان هان؟؟؟؟؟

راستی دخملی چقدر شبی خودت شده صبا جون


فدات سما جون.....آخه كم پيدا شدي عزيزم منم يادم رفت ...آره تعداد نفراتي كه ميگن ستايش كم كم داره شبيه خودم ميشه بيشتر شدن هههههه
مامان آرشیدا کوچولو
19 شهریور 91 14:39
بچه ها شیرینی زندگی اند با این ستایش کوچولوئ دلبر همیشه به سفر مامانی اما نه بدون کیف دستی